loading...
لایو فان
sodabeh بازدید : 10 شنبه 04 آبان 1392 نظرات (0)
بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم برایت تنگ شده


فکر نکن بی وفا هستم ، دلم از سنگ نشده...


اعتراف میکنم اینک در حسرت روزهای شیرین با تو بودنم


باور نمیکنم اینک بی توام


کاش میشد دوباره بیایی و یک لحظه دستهایم را بگیری


کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای مرا ببینی


تا دوباره به چشمهایت خیره شوم ، تا بر همه غم و غصه های بی تو بودن چیره شوم...


کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای نگاهت کنم ، با چشمهایم نازت کنم


در حسرت چشمهایت هستم ،چشمهایی که همیشه با دیدنش دنیایم عاشقانه میشد


بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم هوایت را کرده


در حسرت گرمی دستهایت ، تا کی باید خیره شوم به عکسهایت ، هنوز هم عاشقم ، عاشق آن بهانه هایت...


کاش بودی و به بهانه هایت نیز راضی بودم ، کاش بودی و من دیگر از سردی نگاهت شاکی نبودم


هر چه خواستم از تو بگذرم از همه چیز گذشتم جز تو ، هر چه خواستم فراموشت کنم همه را فراموش کردم جز

 

تو ، هر چه خواستم به خودم بگویم هیچگاه ندیدم تو را ، چشمهایم را بستم و باز هم دیدم تو را ، هر چه خواستم

 

دلم را آرام کنم ، آرام نشد دلم و بیشتر بهانه تو را گرفت ، هر چه خواستم بگویم بی خیال ، بی خیالت نشدم و به

 

 خیالت تا جایی که فکرش هم نمی کنی رفتم...


میخواستم با تنهایی کنار بیایم ، دلم با تنهایی کنار نیامد ، میخواستم دلم را راضی کنم ، یاد تو باز هم به سراغم

 

آمد ، میخواستم از این دنیا دل بکنم ، دلم با من راه نیامد ...


بگذار اعتراف کنم که دلم در چه حالیست ، بدجور از نبودنت شاکیست ، هر جا هستی برگرد که

 

اصلا حالم خوب نیست....

 

 

 


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 143
  • کل نظرات : 4
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 22
  • آی پی دیروز : 7
  • بازدید امروز : 96
  • باردید دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 107
  • بازدید ماه : 193
  • بازدید سال : 386
  • بازدید کلی : 4,261